از طرف او که نا خواسته عاشقت شد
گذار غم روزهای دور از تورا ,خستگی وتنهایی برایت نکته به نکته شرح دهم,اما سکوت پر از رمزو رازم را حفظ کنم.آری محبوبم سکوت من;سکوتی سرشار از دردهای ناگفته است,سکوتی که ثانیه هایش برایم کوله باری از غمناک ترین خاطرات را بازگو می کندوقطعه قطعه وجودم را ذوب میکند. همدمم,همنوای بی صدایم... آیا تو میدانی که با سکوتم همواره نامت را صدا میزنم؟روزهای زندگی دور از تو همچون خنجری برقلبم نیش می زند و خون رنگ باخته ام را خوراک جانم می کند. آری ای مهربانم... وقتی که گریه های بیصدایم را در میان پرده تاریک شبهای طولانی نشنیده ای واشک خونینم را بر رخ زردم ندیده ای چگونه میتوان باور کنی که دوستت دارم ای مهربانم چراغ کلبه دلم را با حضورت نور باران وروح غمناکم را گلستان کن؟ آیا میدانی به رغم سرزنش های دیگران با چشمانی منتظر ونگاههایی پر از سخنان شیرین وصادقانه فریاد میزنم دوستت دارم از دیروز تا تمام فرداها... ای مهربان با همه و نامهربان با من....کاش میدانستی که سایه ها چقدر برایم غریبه شده اند.کاش میدانستی آسمان هم به چشم ترم اشک می بارد,امشب آسمان همچون دل من ابری است,می گرید و می غرد. ای مهربان ترینم از چه برایت بنویسم,از بهار که وجود سراسر گلستان توست و یا از خزان که قلب شکسته من است؟ از علاقه ام به تو بگویم که مانند قطره اشکی همیشه آماده غلتیدن است یا از بی مهری هایت بگویم.کاش میدانستی چقدر سخت است که هزار حرف بر زبان داشته باشی و چقدر سخت تر زبان گویا نداشتن واز آن سخت ترشنونده نا شنوا داشتن. من عاجز از گفتن و تو عاجز از شنیدن... شاید بعد از خواندن سخنانم بدانی این حرفها از کدامین ترانه های نا سروده وجودم می جوشد میدانم که فهمش برایت آسان است,اما تحملش برای من طاقت فرساست. همدل نازنینم... اکنون برای لحظه ای گوش کن میخواهم هشدار دهم که فقط امروز را داریم که یکدیگر را دریابیم چراکه فردا پل عبورمان را آب مهار گسیخته و حوادث زمان از بین خواهد برد. این را بدان که دردناکترین لحظات زندگی هر فرد زمانی است که دوستت دارم را فریاد بزند همه بشنوند و به سنگ ملامت وخنجر نیش زبان آزارش دهند اما آنکه باید این فریاد را بشنود ناشنوا بماند.
شنبه 17 مرداد 1388 - 12:07:10 PM